آن روز ديده بودم اين فتنهها که برخاست…
پيش از اينکه بقيهی مطلب را بخوانيد، يادآوری میکنم که در جريان تحولات اخير راديو زمانه، تنها مدير امور اداری تغيير کرد و بنا به بيانيهی هيأت مديرهی راديو زمانه، قرار نبوده است که هيچ تغييری در سياستهای محتوايی زمانه رخ بدهد. شاهد از غيب رسيد. تغييرهای محتوايی هم به جد در راه هستند. بفرماييد ملاحظه کنيد.
(نقل از ملکوت)
[داريوش محمدپور] | کلیدواژهها:
مسأله فقط زبان تحقيرگر نیست؛ مسأله تفکر استبدادی است
نامهای از مدیر موقت رادیو زمانه، که اکنون بر جای مدير معلقاش نشسته است، در سايت-بلاگ ايرانيان دات کام منتشر شده است (که در دفتر زمانه نيز باز نشر شد). اين نامه، نامهای است عبرتآموز. نخواستم بگويم حيرتآور، چون به هيچ رو حيرتآور نيست. دربارهی حواشی اين نامه و اتفاقهايی که تا اينجا افتاده است (و ما همه ديدهايم و علنی بوده است و چيز نهانی در آن نيست)، نمیخواهم بنويسم. خودِ نامه به قدر کافی روشنگر و افشاگر است.
[داريوش محمدپور] | کلیدواژهها:
در باب ريشخندگری
اما چرا از اين خصلت «ریشخندگری» حرف میزنم؟ ماجراهای اخیر زمانه، يادداشتِ اول من (و حتی بخشهايی از يادداشتهای بعدی من) در کنار بعضی از يادداشتهای عاطفی دوستداران زمانه و صاحب سيبستان، باعث برانگيخته شدنِ يک ريشخندگری تمام عيار نزدِ عدهای شد. اينجا من میخواهم چند ساحت مختلف را از هم تفکيک کنم. نخست، رويکرد کسانی را که دغدغهی اخلاقی دارند و هشدار در برابر فروغلتيدن به دامچالهی مريد-مرادبازی و تملق و چاپلوسی میدهند و ديگر رويکرد کسانی که زير پوشش انتقادی به ظاهر اخلاقی، مسخرهانگاری ستيهنده، تلخ و پليدی را منتشر میکنند. برای من رويکردِ نخست، رویکردی است مغتنم و ارزشمند و گمان میکنم مهدی جامی هم، با توجه به شناختی که از او دارم، اين تذکرها را مغتنم میداند و چيزی در آن نيست که باعث رنجيدنِ او شود. اما رويکردِ دوم، رويکردی تخریبی است که به بهانهی تازيانه کوفتن به گردهی چاپلوسی و تملق، سخت مشغول کینهکشی و انتقامجويی شدهاند.
(نقل از ملکوت)
[داريوش محمدپور] | کلیدواژهها:
بادههای ناخورده
این حکايت استقلال مالی که پيوسته دربارهی زمانه مطرح شده است، حکايتی است بسيار درسآموز و تأملبرانگیز. اين را بايد به یاد داشت که هر طرح و برنامهای که از محل بودجهی دولتی تغذيه کند، هرگز مستقل نخواهد بود و اصلاً هم مهم نیست دولتاش کدام دولت باشد. دولتها پيوند خوردهاند به قدرت سياسی. چيزی به اسم دولت مردمی وجود خارجی ندارد. اگر گفتيم «دولت مردمی» يعنی داريم عملاً از جامعهی مدنی حرف میزنيم. «جامعهی مدنی» اسم امروزی و معقولتر «دولت مردمی» است. تصور دولت مردمی، در روزگار جنبشهای سياسی راديکال و نهضتهای آزادیبخش با معناتر بود (فرض میکنيم در آن زمان معنايی درست و روشن داشته) تا در روزگار فعلی. از بحث اصلی دور نشوم. هر طرحی که از محل بودجهی دولتی محض تغذيه کند، شاهرگ حياتیاش به دست قدرت میافتد و بسته به منافع قدرت يا لابی يک دولت با دولت ديگر، به سادگی میتواند قربانی شود.
از همين روست که بسياری از نهادهای دانشگاهی بزرگ جهان بعد از مدتی در پی ايجاد «وقفيه»ای (endowment) برای خود برخاستند. اين وقفيه، عمدتاً سرمایهای مالی است که تنها از سودش برای پيشبرد اهداف آن نهاد خاص استفاده میشود تا ناگزیر به استمداد از منابع دولتی (و در پی آن انقياد در برابر سياستهای دولتی) نشود. نمونهی مهمی که پیش چشمِ من است دانشگاه هاروارد است که بالغ بر رقمی بيش از۳۰ ميليارد دلار است (خبر باستون گلوب را ببينيد و شرکت مديريت هاروارد را) (حساباش را بکنيد که در ايران دانشگاههای ما از زير نگین حکومت و دولت بيرون بيايند و استقلال علمی، معرفتی و مالی داشته باشند. چهها که نمیشد!). برای راديو زمانه این اتفاق نيفتاده است. يعنی از شواهد و مطالب (يا مدعياتِ) منتشر شده در وب اينگونه بر میآيد که زمانه تازه داشته به سوی اين مسير میرفته است که عنان بلندپروازیهای مالیاش کشيده شده و روند توسعهاش متوقف میشود. زمانه تا زمانی که سرمايهی سپردهای متعلق به خودش نداشته باشد، وضعاش در آينده نیز بر همین منوال است و همواره در معرض احتمال تغييرات راديکالی از دست عزل و نصب ناگهانی مدیران رده بالاست. اين نوع تغيير و تعويضهای راديکال هم البته از خصلتهای جامعههای توتاليتر (یا نظامهای فکری توتاليتر و تماميتخواه است). از قراين چنین بر میآيد که هيأت مديرهای که مدير زمانه را معلق کرده است، تمایلی نداشته است به اينکه زمانه به استقلال مالی برسد. ظاهراً سوددهی مالی زمانه در عين وابستگی برایشان مهمتر است از استقلال مالی آن. بحث بیشتر در این موضوع را بايد موکول کرد به آشکارتر شدن جزييات ماجرا.
[داريوش محمدپور] | کلیدواژهها:
آخرِ خط دموکراسی يا آيندهی زمانهی ما؟
پيش از اينکه به مقولهی رسانه بپردازم، میخواهم يک نکتهی مهم روانشناختی را دربارهی دموکراسی پيش بکشم که در روشن ساختن درکِ ما از دموکراسی مهم است. توجه به این نکته دربارهی دموکراسی را مديون استادم، جان کين، هستم که از دانشوران صاحبنظر و نکتهسنج در زمينهی دموکراسی است. جانِ کلام اين است: وقتی که عصر دموکراسی در رسيد، در این يکی دو قرن اخيرِ پس از روشنگری، تودهها خيزشی دستهجمعی داشتند و ناگهان درِ خانهی شهرياران و حاکمانشان را کوفتند و «حق» خودشان را طلب کردند و از «تکليف» حاکمان در برابر محکومان و پادشاهان در برابر رعايا سخن گفتند. تا اينجا هنوز با سويهی نه چندان عجيبِ دموکراسی رو به رو هستيم. دموکراسی، به معنايی که هماکنون ذکر آن رفت، راه را بر غلبهی اشرار نيز فراهم کرد. بدون فهم «روانشناسی اراذل و اوباش» (mob psychology)، فهم کارکردهای دموکراسی نيز دشوار است. جامعههای اروپايی، کمابيش در همين اوقات ناگهان ملتفت اهميت «مدنيت» (civility) شدند (چون آثار و عوارض غلبهی روحيهی اراذل را ديده بودند). جان کين کتابی دارد با عنوان «جامعهی مدنی و دولت: منظرهای اروپايی جديد» که در آن دو مقالهی مرتبط با مقولهی مدنيت آمده است به قلم هلموت کوزميکس و نوربرت الياس (همين روزها اين مقالهی الياس را ترجمه میکنم تا حدود نظری بحث بیشتر روشن شود). پيشفرض کسانی که گاهی اوقات با شور و هيجان به استقبال دموکراسی میروند اين است که در همين داد و ستدهاست که ما پختگی لازم برای بهرهمند شدن از دموکراسی را پيدا میکنيم. گمان میکنم وقتِ آن رسيده است که جامعهی ايرانی در اين فرض خوشبينانه تجديد نظر کند و چارههای تازهای بينديشد.
[داريوش محمدپور] | کلیدواژهها:
زمانهی توسعه و رنج توسعهنيافتگی در زمانه
به اعتقادِ من، آيندهی جامعهی ايرانی و آيندهی رسانهای ایرانی – با فهم امروزين و پويا از رسانه – در گرو درک مفهوم و معنای توسعه و عمل به آن است. و توسعه، در نفس توسعه به معناهای پیش پا افتادهی عامفهم و سادهانديشانه خلاصه نمیشود. توسعه، تنها زمانی معنا دارد که توسعهای پايدار باشد. و «توسعهی پايدار» نهايتاً – در مورد خاص رسانهها – رسانه را در اختيار مخاطب قرار میدهد. و مخاطب است که صاحب نهايی رسانه میشود. انديشهی توسعهی پايدار چيزی است که در بطن نظريهپردازی مهدی جامی برای راديو زمانه جا داشته است – و به جرأت میگويم، و اين تنها گفتهی من نيست بلکه واقعيتها بر آن گواهاند، که اين انديشه از هيچ کس ديگری جز مهدی جامی صادر نشده است که اگر شده بود کس ديگری مدير زمانه میشد. اما توسعهی پايدار صبوری میطلبد و صرف منابع مالی و دندان بر جگر فشردن برای متحمل شدن زيانهای مالی در ابتدای کار. کار توسعهی پايدار، کار سرمايهدارانه يا کارآفرينانه نيست. توسعهی پايدار بدون شک در مقطع زمانی کمتر از پنج سال جواب نمیدهد – و در شرايط اقتصادی فعلی بدون شک زمان بيشتری میبرد. هر انديشه يا سياستپردازی و روش راهبردیای که از اين نکته غفلت کند يا الفبای توسعه را نمیداند و يا رسانهی توسعهگرا را نمیشناسد (البته شق دیگرش اين است که رسانه را برای توسعه نخواهند)
[داريوش محمدپور] | کلیدواژهها: