زمانهی کله خرابها
معنای این شر و ورهایی که توی پست قبلی گفتم این است که از زمانه زدهام بیرون. چرا و چطورش اینقدری که در شهر پیچیده همه میدانند و بقیهاش را من نمیتوانم بنویسم چون به چارچوبهایی معتقدم که ایجاب میکند ننویسم.
زمانه را دوست داشتم. اصولا جاهایی میروم کار کنم که دوستشان دارم و زمانه یکی از آن جاها بود. به معنای واقعی کلمه، نازک آرای تن ساقه گلی بود که به جانش کِشتم و به جان دادمش آب.
خیلی کار کردیم همهمان. شبهای زیادی مسئول امنیت ساختمان که پایان ساعت کارش 12 شب بود میایستاد بالای سرمان تا دل بکنیم از آن ساختمان. و وقتی یک آقای محترم هفته گذشته گفت تو بابت کاری که میکردی حقوق میگرفتی انگار کبریت کشیدند به فتیلهام.
اکثر همکاران زمانه بسیار بیشتر از آنچه دریافت میکردند کار میکردند. یکی دو نفر هم نیستند که اسم ببرم بیشترشان همینطور بودند.
بسیاری از آنها ایدههایشان را به زمانه آوردند که هر جای دیگری خریدارهای بسیار میتوانست داشته باشد اما در زمانه بیمزد خرجش کردند.
رفتنم از زمانه دلایل بسیاری داشت اما مهمترینش این بود که می خواستم خودم باشم، چموش و دیوانه.
در طول دو سال گذشته مهدی جامی، تلخزبانی و شر و شور و دیوانگی مرا تاب میآورد اما آدمهای تازه، ما را آرام و سربه راه میخواستند چیزی که من عمرا نمیتوانم باشم.
در نامه استعفای خودم هم نوشتم که "تغییر" در ذات زمانه است و به آن معتقدم. طبیعتا خیلی ناراحتم. با زمانه نبودن برایم تلخ و زهرماری خواهد بود چنان که کام بسیاری از همکارانم این روزها چنین است.
رسانهای دیگر؟ جایی دیگر؟ نمیدانم. این لحظه که در هیات یک ادیتور مستعفی روی کاناپهام دراز کشیدهام و پیغامهای تبریک و تسلیت دوستان را میگیرم و انگور می خورم، هیچ چاهی نکنده ام و این منار را دزدیده ام.
معمولا با حافظ مشورت میکنم برای تصمیمهایم این بار ولی قبل از استعفا سراغش نرفتم که مرددم کند. بعد از فرستادن نامه ام به خانه که رسیدم به حافظ سر زدم. این حافظ هم کم دیوانه نیست برایم نوشته؛
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
باید برون کشید از این ورطه رخت خویش
خودم هم باورم نمیشود که این حافظ اینقدر کله خراب باشد.
(نقل از کافه ناصری)
[معصومه ناصری] | کلیدواژهها:
من به یک خروجی رسیده ام
یک ماه است خودم را زیر پا گذاشتهام تا به دلایل مختلف کار غیر عاقلانه (آن طور که دیگران تعریف میکنند) نکنم.
جایی که آدم میایستد مسئولیتهایی دارد که تصمیمگیری را گاهی سخت میکند و گاهی باید برای انتخاب بین این که گاز بدهی یا ترمز بگیری باید به دیگرانی فکر کنی که کنار تو یا پشت سرت میرانند و من در این مدت سعی کردم همه آنها را رعایت کنم.
چیزی که آدم باید یادش باشد این است که همه اتوبانها خروجی دارند و آدم باید حواسش باشد که خروجی مناسبی را انتخاب کند. هیچ اتوبانی تا ابد ادامه ندارد. تا وقتی در یک اتوبان میرانیم همه با همیم اما سر خروجیها چارهای نداریم غیر از اینکه راهنما بزنیم و بپیچیم.
میتوانستم بمانم و ماندنم هم توجیه عاقلانه کم نداشت اما این زهری که در دل و جانم هست جایی برای کارهای تازه برای شور و شوق تصمیمهای تازه نمیگذاشت. و زمانه ای که من مایلم بخشی از آن باشم خالی از شور و شوق ممکن نیست. اگر بمانم خودم را زیر پا گذاشتهام. چیزهایی هست که برای من مهم است. سی و سه سال است مهم است و نمیتوانم ناگهان تصمیم بگیرم دیگر خودم نباشم.
مهرنوش عزیز
من دو سال و دو ماه است که شبها درست نمیخوابم و به قول تو شاید در اثر این همه بیخوابی عقلم را از دست داده باشم اما دلم سر جایش هست و آدم به دلش زنده است.
از وبلاگ کافه ناصری
[معصومه ناصری] | کلیدواژهها:
پيچ و خم زمانه
در روزهای گذشته در وبلاگ زمانه مهدی جامی از تغییرات ساختاری پیش روی رسانههای فارسی زبان خارج از کشور نوشته بود و من هم در یادداشتی از دردسرهای کار در زمانه گفته بودم.
آن دو یادداشت پیش درآمد تغییر و تحولاتی بود که در حال وقوع بود و ما در زمانه علاقهمند بودیم در شرایطی روبروی مخاطبانمان بنشینیم و گپ بزنیم که از این پیچ سخت به سلامتی گذشته باشیم و اگر حرف تلخی هست حکایت گذشته باشد، نه امروز؛ اما از آن پیچ نگذشتیم.
آنچه که امشب و در این فرصت میتوانم بنویسم و به مخاطبان زمانه گزارش بدهم ایناست که هیات مدیره زمانه مهدی جامی را در پی اختلاف نظرهایی در حوزه مدیریت زمانه از مدیریت این رسانه کنار گذاشته اند.
هیات مدیره زمانه در جلسه امروز هشتم آبان خود با مهدی جامی و پس از مذاکرات دو هفته گذشته با همکاران رادیو، و در پی اختلاف نظر در مورد تغییر ساختار و به تفاهم نرسیدن بر سر فرم پیشنهادی طرفین، در همین جلسه و همین امروز، تصمیم گرفت مدیریت مهدی جامی را بر رادیو زمانه به حالت تعلیق درآورد.
مهدی جامی پس از دریافت حکم تعلیق در ایمیلی به همکاران و دوستان خود نوشته است: به دوره ای که با شما گذراندم افتخار میکنم و آن را یکی از بهترین دورههای زندگیام میدانم. متاسفم که بیش از این در توان من نبود. اگر در خدمت قصوری کرده باشم مرا خواهید بخشید. از امروز دیگر با زمانه نخواهم بود. شاید وقتی دیگر دوباره جایی دور هم جمع شدیم.
مهدی جامی که ایده راهاندازی رادیو زمانه را سال 2006 به سازمان غیردولتی پرس ناو ارائه کرد و از همان سال مدیریت این رادیو را بر عهده داشت در ادامه نوشته است: من آنچه انجام دادم صرف برای ایدهای بود که همه شما آن را ممکن کردید. از این بابت طبعا از صمیم جان سپاسگزارم. وامدار هیچکس دیگری جز شما نیستم و به آنچه در زمانه کرده ام افتخار میکنم. امیدوارم روزی بتوانم رسانهای مستقل ایجاد کنم یا به شیوه ای رسانه ای به ایران و همزبانانام خدمت کنم. قبله من ایران است و هر چه میکنم و می کشم از اوست و برای اوست.
پذیرش این تغییر و تحول برای برخی از دوستان زمانه که دور یا نزدیک از تغییر و تحولات اخیر خبردار بودهاند غیرمنتظره بوده است چنانکه برخی با این تصمیم مخالفت کردهاند، برخی از مهدی جامی خواستهاند در کنار زمانه بماند و حرفهای دیگر که شاید در فرصت دیگری نقل کنم.
داریوش محمدپور در وبلاگ ملکوت مطلبی منتشر کرده و از استعفای مهدی جامی گفته که خبر را همینجا تصحیح میکنم و همانطور که نوشتم مساله، تعلیق مهدی جامی است و نه استعفای او. صاحب وبلاگ ملکوت نوشته است: مهدی در زمانه تازه نمیگنجد ديگر. مهدی ميدانی بزرگتر میطلبد و عرصهای گستردهتر. ظاهراً زمانه برای او تنگ است. گويا بالفعل و به طور عينی اکنون زمانه بر تنِ مهدی آب رفته است؛ گويی زمانه را شُستهاند و زمانه آب رفته است. وردِ هميشگیام را باز تکرار میکنم: «شايد که چون وابينی خير تو در اين باشد»
جهانشاه جاوید مدیر سایت ایرانیان که در روزهای آغازین شکلگیری زمانه با ما همراه بوده است در خبر کوتاهی در سایت ایرانیان مهدی جامی را کسی معرفی کرده که روزنامهنگاری مدرن را میفهمد و در کنار این خبر تصویری از مهدی جامی در سال 2006 منتشر کرده، از وقتی که زمانه هنوز به زبان نیامده بود و حرف نمیزد.
در این موضوع گرچه حرف بسیار است اما از سوی دیگر اصل خبر کوتاه است و برخلاف یادداشت پیشینم که در میان اما و اگرها پیچیده شده بود خبر، واضح است و مبرهن.
من البته به عنوان یکی از زمانهایها نمیتوانم پنهان کنم که نبود مهدی جامی به عنوان کسی که ایده رادیو زمانه از او بود، و این ایده را پروراند و برای ساختنش همکاران جوان و جواندل بسیاری را انتخاب کرد، تجربه تلخی است ولی در روزهای آینده دفتر زمانه را به این امید ورق میزنیم که در یکی از همین روزهای آینده مهدی باز در کنار زمانه باشد و یکی از ما باشد.
چرا اصلا من بنویسم؟ یادداشت دوستی را اینجا میگذارم که تاریخ زمانه را برش زده است و کنارش تصویر تازهای از مهدی جامی را در آخرین شب حضورش در زمانه اینجا میگذارم در حالی که دو تار اهدایی دولتمند خال را برداشت و از زمانه بیرون زد. جهانشاه جاوید گمانم باید آن عکس را در سایت ایرانیان عوض کند چون این سه سال بر مهدی جامی زمانهای گذشته است و بر ما هم.
باقی این متن، نوشته من نیست نوشته دوستی است که از روز اول با زمانه بوده است:
برش اول
روز بیست و پنجم ماه جولای سال دوهزار و شش، زمانی که مهدی خواست برای اولین بار در وبلاگش سیبستان، از زمانه رونمائی کند تیتر ساده ای انتخاب کرد: "این زمانه ماست" و چند روز بعد در توضیح "از بی بی سی تا زمانه " نوشت: "رادیو زمانه برای من کار است. هر چه توان دارم در آن سرمایه کردهام تا موفق شود و به بیراهه نرود". و بعد از "دلگرمیهای زمانه" نوشت که اهالی وبلاگستان در تائید نیاز به زمانه نوشته بودند. در روز چهار آگوست اعلام کرد: "آزمایش میکنیم: یک، دو، سه" و سه روز بعد "بلاگ سایت زمانه" رونمائی شد. هنوز هفته ای نگذشته بود که در دوازدهم آگوست مجبور شد "درباره لات بازی و سایر قضایا" بنویسد و از آن زمان لاتبازی و سایر قضایا در مورد زمانه بدون توقف ادامه پیدا کرد تا …. امروز که دو سال و اندی از آن ماجراها گذشته است. در این مدت، بسیاری به زمانه پیوسته اند و بسیاری نیز جدا شدهاند. تا جائی که میدانم رادیو زمانه هیچ گاه قائم و قائل به شخص نبوده است هر چند که بحرانهای ناگزیر آمدنها و رفتنها همیشه در همه جا حاکم است.
برش دوم
زمانه برای من همیشه شبیه یک قایق پاروئی بوده که تمامی اهالی آن در به حرکت درآوردن آن نقش داشته اند و دارند. از طرفی رادیو زمانه برای تمام کسانی که به آن پیوسته اند مکانی برای تجربههای تازه بوده است، ظرفیتی که همچنان موجود است و روز به روز تقویت شده و محدوده وسیعتری را پوشش میدهد. چنین ظرفیتی در زمانه باعث شد تا جایگزینی آنانی که میرفتند با تجربه و انرژی دیگران سریع ترمیم شود.
برش سوم
برخی معتقدند که اعتبار زمانه به کارکنان آن است اما من معتقدم که اعتبار زمانه به مخاطبان آن است اما آنچه مخاطبان زمانه را جذب کرده است محتوائی است که در زندگی روزانه اهالی زمانه جریان دارد. حفظ این اعتبار به تداوم اعتماد و اهتمام کسانی است که مخاطب زمانه را دست خالی روانه نمیکنند.
جهانشاه عزیز من، برای مطلبی که در مورد مهدی، در ایرانیان قرار داده از عکسی استفاده کرده که چهار ماه پیش از وجود زمانه از مهدی گرفته شده است. آخرین باری که مهدی را دیدم شباهتی به آن عکس نداشت و رد پای زمانه بر سر و صورتش پیدا بود. همین.
[معصومه ناصری] | کلیدواژهها: