آقای جامی لطفا” بمانید
رابطه ها، رابطهی مدیر و کارمندی نبود، کار کردن هم حکم وظیفه و تکلیف نداشت هر چه بود عشق به کار بود و اعتماد متقابل.
شاید برای کسانی که با رادیو زمانه همکاری نمیکردند باورش سخت باشد که شنیدن خبر رفتن آقای جامی از رادیو زمانه برای بسیاری از ما یک شوک بزرگ بود.
دیشب تا صبح کار ما اشک بود و بهت بود و یک علامت سوال بزرگ که آخر چرا!؟
مهدی جامی برای ما تنها یک مدیر نبود، راهنما بود، معلم بود، رفیق بود.
من مدیون مهدی جامی هستم، چرا که درمدت کار با زمانه تجربههایی کسب کردم و چیزهایی یاد گرفتم که تصورش هم برایم غیرممکن بود.
من خیال می کردم این احساس تنها به من تعلق دارد اما سیل ایمیلهای دیشب و حرفهای اکثر بروبچه های زمانه دالّ ِ بر این بود که مهدی جامی برای خیلیها پدری کرده.
مهدی جامی سخت گیر بود اما وقتی استعدادی را در کسی کشف می کرد فرصت آزمون و خطا را به او می داد، دستش را می گرفت، راهش میانداخت و بعد رها میکرد و میگفت دیگر خودت قادری راه بروی برو…
آغاز هر کاری سختترین مرحلهی کار است و مهدی جامی از آغاز تمام همّ وغمّ اش را گذاشت تا رسانهی آبرومندی بسازد و چنین هم شد اما از این پس چه بر سر زمانه خواهد آمد هیچ معلوم نیست.
زمانه را از مهدی جامی گرفتن، نهایت بی انصافی بود. ای کاش حداقل دلیل آنرا میگفتند نه این که به قول خود آقای جامی … خودشان مفصل نوشتهاند بخوانید.
****
جناب جامی عزیز
میدانم که از احساس ما در بارهی این تصمیمتان با خبرهستید.
وجود شما برای ما که زمانه را با شما میشناسیم غنیمت است.
به عنوان یک عضوکوچک زمانه از شما میخواهم که از تصمیمتان صرفنظر کنید و ثمرهی کارتان را که با خون دل به اینجا رسیده رها نکنید. آقای جامی بمانید! من هنوز امیدوارم.
از وبلاگ آونگ خاطرههای ما
[مینو صابری] | کلیدواژهها: