زمانه به کدام مردمان دهد زمام امور؟
گر چه سالهاست عادت کردهام به اینکه اگر چیزی درخشید که مربوط به دیار ما بود یا خاموشاش میکنند (پیام امروز، جامعه و اخیرا شهروند امروز) و یا خودش خاموش میشود (گلآقا و ظاهرا امروز زمانه). مطلقا منطق «به قدر کافی به یک بحث پرداخته شده است»، آنهم وقتی آن بحث به طور طبیعی دارد ادامه پیدا میکند، را نمیفهمم. متاسفانه کسانی روحیهای دارند که من ناماش را گذاشتهام «سوزنبان ِ بحث»، هنر آنها این است که به میانهی بحثی میدوند و اعلام ملوکانه میدارند که این موضوع به قدر کافی بحث شد و یا از موضعی استعلایی حکم میفرمایند که این بحثها به جایی نمیرسد.
تردید ندارم که اگر داستان به عکس این بود، یعنی کسی چیزی در دفاع ِ، حتی غیر سنتی، از دیانت نوشته بود و زمانه از چاپ نقدی بر آن خودداری میکرد، چهرهی آزادی و دموکراسی خراشهای عمیق برمیداشت. اما اکنون حتی نسیمی هم بدان روی مبارک نوزیده است. این منطق که در کامنتهای مطالب خواندنیای که حضرت اخوی در باب اسلام و حقوق بشر تهیه میکند (و چه بسا در جاهای دیگر) هم نمایان بود، گویی حالا دارد از دهان مدیران تازهی زمانه تکرار میشود: این حرفهای دینی در دیار ما تریبون زیاد دارد چرا خمس و زکات نوادگان اسپینوزا را خرج این ترّهات قرون وسطایی میکنید؟ غافل اند از این که اینگونه بحثهای دینی، که هیچ صبغهی قرون وسطایی هم ندارد بلکه در صدد است به شیوهای آرام و گفتگومحور همان جنبهها را نقد کند، در دیار ما هم هیچ جایی ندارد و تریبونهای رسمی، در امّ القرا و حومه، در کار خرافهپروری و مریدسازی به نفع حاکم معدلتپرور با روکشی چسبنده از دین و دیانت اند، نه به کار به پرسش کشیدن فقیهان و سیال کردن فکر دینی از طریق گشودن باب مبارک گفتگو میان مدافعان آزاداندیش دیانت و منتقدان دین.
ما هنوز اندر خم رسانهی آزاد ماندهایم.
خداحافظ زمانه!
تو را به مثابهی خاطرهای خوش در کولهبار ذهنام، برای روز مبادا، نگاه میدارم.
(نقل از حباب)
[ياسر میردامادی] | کلیدواژهها: