تئاتر ايرانی
دوستداران نمایش «چای شربت نونخامهای» جاخوردهاند. آه و ناله و غم نامه. آرمان٬ خدمت٬ خیانت٬ ظلم٬ قربانی. دورویی غیردمکراتیک(!). کودتا. جامی آفرینندهی زمانه! زیرپای جامی را جارو کردهاند. زیر پای مهدی را خالی کردهاند. آخر جامی جان! دشمنت کیست؟
دنبالهی خط امضایی که خودکار یک هلندی زیر اخراجیه مهدی جامی کشیده است با گذر از میان کارکنان رادیوزمانه٬ جماعت را به دو دستهی دوستان و دشمنان مهدی جامی تبدیل کرده است. پردهی تئاتر هارمونی کنار رفته و بقچهی منجقپولکی «خودمانی» باز شده است. است. اگر وقت دارید و مایل به تماشای این یکی نمایش هستید٬ از دست ندهید٬ از آن یکی جالب تر است.
«زمانهایها». این لقب را خود آنها به خود داده بودند. به یاد میآورید؟ همین چند وقت پیش بود که یکی از متخصصان مخلص از زمانهایها تصویر «تیم»ی را رسم کرده بود که همدلانه و خالصانه مشغول خدمت به جامعه مدنی است. و مدیر زمانه در باره او نوشته بود: با اینکه او را نمیشناسم٬ آنقدر خوب زمانه را میشناسد که انگار یکی از ما زمانهایها است. همانروزها نبود که در یک انشای ۲۰ مطلع شدیم که سؤتفاهمها و وزش بادهای هرز و گزش خارهای راه به پایان رسیده است؟ و تماشاچیان آخیالهی جشن تولد طفل دوساله نبودیم؟ خب٬ حالا – گلاب به روی دوستان و دشمنان مهدی جامی – چسب پمپرز طفل خردسال و شیرینزبان آمستردامی باز شده است.
نازلی٬ میگوید: من سياست های پشت ماجرا را درست نمی دانم. آنهايی را هم که می دانم نبايد بنويسم. من کاملا برعکس فکر میکنم. دانستن «سیاستهای پشت ماجرا» آن چیزی است که فایده دارد. زیرا از این طریق شاید بتوانیم کمی ایراندوستی هلندیها را بفهمیم و به موازات آن از عشق بیشایبهی امثال بیبیسی به جوانان ایران سردربیاوریم. ببینیم چرا این رسانهها به حقوق ما ایرانیها احساس مسئولیت میکنند. والا این تئاتر اخراج غیردمکراتیک و پرپرشدن طفل دوساله و این «چیزا» به درد هیچ کس نمیخورد.
در این بلبشو آیا میتوان امیدوار بود کسی پیشقدم شده و اصل ماجرا را بدون رعایت خط قرمزها با ما درمیان بگذارد؟ گمان نکنم. از شما چه پنهان فکر میکردم ممکن است که شکاف در قبیله بتواند از این نظر سودمند باشد. بخصوص وقتی نوشتهای را در سیبستان جامی خواندم که جوابیهای بود بر نوشتهای از ابراهیم نبوی. آن را سرسری خواندم و با خودم فکر کردم فردا متن نبوی را پیدا میکنم و هردو را میخوانم. امروز دیدم نامبردگان در یک اکسیون همدلانه متون خود را از روی وب برداشتهاند*. پیوندها بادوامتر از این حرفهاست. البته اگر بهجای «پیوندها» بگذاریم اشتراک منافع٬ درستتر نیست؟
(نقل از مانی ب)
[مانی ب] | کلیدواژهها:
کس چه می داند!
شاید هم، سناریوی پروژه ی رادیو زمانه ، طبق قانون تجارت، یک قرارداد مشارکت مدنی بوده برای کاشتن نطفه ی غریبه در رحم یار به دست دوست با پول غریبه!………؟! اما، از آنجاییکه نه دوست بی غیرت بوده و نه غریبه احمق، ظاهرا هر دو نفر هوشمندانه به هم خیانت کرده اند(یکی در خفا و دیگری علنی) اما اکنون زور غریبه بر دوست چربیده است؛ دوستی که با پول غریبه با یار ازدواج میکند، اما نه از نطفه ی غریبه بهره میگیرد نه از نطفه ی یار؛ و سرانجامش میشود از اینجا مانده و از آنجا رانده. حالا در این برزخ، فرصت شنای یار مغبون فرا رسیده است، در دریایی که رنگ خیانت دارد و بوی جرزنی می دهد؛ برای رسیدن به جزیره ی خوشبختی باید از دریا گذشت و با غریبه هم پیمان شد، و جنازه ی دوست را به باد سپرد… دور باطلی است! می دانم! اما در بازی شطرنج، از حرکت گریزی نیست!
[ماه گون] | کلیدواژهها:
قضیهی رادیو زمانه و فراراه قراردادن انصاف
به آمارگیر وبلاگ سرکی کشیدم، دیدم این دو-روزه تعداد بازدیدها به حد چشمگیری افزایش داشته. به فکرم فرو برد! ته کار چریدن در افکار عالم خستهگی این نتیجه بود: آنها که روحیهی منرا میشناسند و در ضمن میدانند دربارهی مهدی جامی چطور فکر میکنم، لابد توقع دارند در موضوع رادیو زمانه چیزکی قلمی کنم. آدمهایی که به نتگردی عادت دارند، بهخصوص وبلاگگردها، نمیگویم همهشان، اگر خوانندهی من نباشند، لااقل با نامم آشنایند. یادم نمیرود وقتی به دیدار دوست و آموزگارم مهشید امیرشاهی رفته بودم، چند جا سلاموعلیکی اتفاق افتاد با کسانی که فقط از طریق نت -و طبعاً نوشتهها- من را میشناختند. با این حال، رادیوی آقای جامی، رادیویی که مدعی بود از دل وبلاگها برخاسته، وبلاگنویسی که نامی دارد را با اصرار نادیده گرفته بود، به صرف اختلاف نظر. حتا تا همین یکی-دوماه پیش، لینک این صفحه را هم نگذاشته بود. این مسئله به من حق میدهد که از او دلخور باشم. ولی دلخوری آیا ملاک قضاوت میتواند بود؟
آنچه من از رادیو زمانه دیدهام، دادن تریبون به بسیاری چهرههاست -بهويژه از درونمرز- که امکان ابراز نظر و تولید فرهنگی یا نداشتند یا کم داشتند. کاری به چند-نفر "بادمجان دور قاب چینها"یی که میشناسیدشان ندارم؛ به لیست باقی نویسندهها که دقیق شوید، نظر من را تایید میکنید. مدیریت رادیو دیدگاه سیاسی خاص به خودش را دارد، مثل همهی ما، اما آیا ما اگر جای او مینشستیم، حاضر بودیم تنوع آرا را در همان حدی که او در رسانهی تحت سرپرستیاش رعایت کرده بود، رعایت کنیم؟ در آن رادیو خیلی صداها پخش شد که قبلتر از سلاخی مدعیان پلورالیسم گذشته بود.
رادیو زمانه از معدود رسانههایی در حوزهی نت فارسی بود که تولید میکرد، نه تقلید. این تولید را چگونه ارزشگذاری کنیم بسته است به قضاوت فردی ما، اما تولید را نمیشود مصرف کرد و نادیده گرفت. این شرط مروت نیست. رادیو زمانه یکی از معدود رسانههایی بود که کار فرهنگی را مجانی نمیخواست. من نمیدانم این سیاست مهدی جامی بوده یا خود رادیو، اما طبعاً مدیریت نمیتوانسته در آن نقش نداشته باشد. طرفه اینکه من شخصاً با چند تنی از نویسندگان این رادیو صحبت کردهام و همه از نحوهی درست پرداخت حقالتحریرشان راضی بودند. این خودش بدعتیست در کار حرفهای نشر در حوزهی فرهنگی ما. دوست من! در کارنامهی کاری هر کسی میشود ذرهبین انداخت و کرور کرور عیب جست… که در جای خودش بد هم نیست. اما مباد که چشم نیکبین ما نابینا شود! اگر کسی افتاد، نه به او سنگ بزنیم، نه با او همگریه شویم؛ در کنار نقد، از کردههای مثبتاش نیز یاد کنیم.
از وبلاگ مجید زهری
[مجید زهری] | کلیدواژهها:
در باب ريشخندگری
اما چرا از اين خصلت «ریشخندگری» حرف میزنم؟ ماجراهای اخیر زمانه، يادداشتِ اول من (و حتی بخشهايی از يادداشتهای بعدی من) در کنار بعضی از يادداشتهای عاطفی دوستداران زمانه و صاحب سيبستان، باعث برانگيخته شدنِ يک ريشخندگری تمام عيار نزدِ عدهای شد. اينجا من میخواهم چند ساحت مختلف را از هم تفکيک کنم. نخست، رويکرد کسانی را که دغدغهی اخلاقی دارند و هشدار در برابر فروغلتيدن به دامچالهی مريد-مرادبازی و تملق و چاپلوسی میدهند و ديگر رويکرد کسانی که زير پوشش انتقادی به ظاهر اخلاقی، مسخرهانگاری ستيهنده، تلخ و پليدی را منتشر میکنند. برای من رويکردِ نخست، رویکردی است مغتنم و ارزشمند و گمان میکنم مهدی جامی هم، با توجه به شناختی که از او دارم، اين تذکرها را مغتنم میداند و چيزی در آن نيست که باعث رنجيدنِ او شود. اما رويکردِ دوم، رويکردی تخریبی است که به بهانهی تازيانه کوفتن به گردهی چاپلوسی و تملق، سخت مشغول کینهکشی و انتقامجويی شدهاند.
(نقل از ملکوت)
[داريوش محمدپور] | کلیدواژهها:
فرجام زمانه
به مهدی جامی!
انگار در بازی زمانه قرار است بی قرار به قرارگاه قاف برسیم. تو پنداری در جهنم زمانه بهشتی وجود ندارد. هر که گمان برد فاصله ی سقف آسمان همسایه با آسمان خانه ی ما زمین تا آسمان است، یا زمین را نشناخته است، یا آسمان را.
سیمرغ می خواند:
در این کارخانه سرت را باید بدهی.
به دوست یا دشمن و یا خدای دشمن.
یکی با پنبه سر می برد، دیگری با شمشیر.
اگر سرت را دو دستی به دوست ندهی، دشمن آن را به شمشیر و خدای دشمن به پنبه خواهد برید.
گریزی نیست از دامن دوست یا دشمن، دربازی زمانه هر دو سهم توست، یکی زودتر یکی دیرتر. پس بهتر آن که درمحضر دوست یا دشمن سر خود را همواره در کف گیریم و دل و دین در گرو عشق نهیم. آن گاه همه ی راه بهشت است و حسرت نیست. چه در دامن دوست چه در دامن دشمن.
که فرجام دل بستن به فرجامی خیالی، حسرت است وآه.
غم مخور جانا…
همه سیب های سرخ بهشتی ارزانی سر سبزت باد!
از وبلاگ مه گون
[ماه گون] | کلیدواژهها:
مهدی جامی، ذوب در اسمهاست
میگویند امام حسین شب عاشورا چراغها را خاموش کرد و گفت هر که میخواهد برود که فردا کشته نشود. همیشه فکر میکردم چقدر آدمهای درستی بودند آنها که در تاریکی رفتند، ولی نماندند که بعد از جنگ و اسارت و شکست، بخواهند روی دیگری نشان دهند و نامردی کنند.
ورود برخی آدمها به زمانه از روز اول هضم کردنی نبود. دورادور میشد فهمید که متاسفانه مهدی جامی از آن دسته آدمهایی است که ذوب در«نام» است؛ وبلاگباز است و اگر از نویسنده وبلاگی خوشش بیاید دریغ نمیکند او را وارد زمانه کند. اسم کسانی که وبلاگشان، بیشترازخود بلاگر شناخته شده بود در زمانه بیشتر شد. حتی هنوز بین گفتوگوشوندهها و مقالهنویسها آنها را میبینیم که از این سو ریشخند زمانه را میکنند و از آن طرف خوشحال از مطرح شدن هستند. اینها نشان میداد ظاهرا، جامی این بازی را نمیشناسد. او ساده است و سالها از شناخت ایرانیجماعت فاصله دارد. او هنوز متوجه نیست که همین نامها و آدمهایی که گاهی آنها را ستایش میکند، از نگرفتن جواب ایمیلشان یا دیرشدن دستمزد نوشتهای بیمایه، چه ها که از او و زمانه نمیسازند.
[خاموش و روشن] | کلیدواژهها:
پرویز جاهد: حلوا برای زنده ها
از وبلاگ خشت و آینه
[پرویز جاهد] | کلیدواژهها:
ما و راديو زمانه
شايد مسئولان "پرس ناو" و هيئت نظارت راديو زمانه تعجب کنند که چطور اخراج مدير راديو –آقای مهدی جامی- اين گونه در ميان وب نويسان ايرانی سر و صدا به پا کرده است. راديويی فارسی زبان با بودجه چند ميليون يورويیِ دولت هلند تاسيس شده و آقای مهدی جامی به عنوان مدير اين راديو از طرف هيئتی هلندی با حقوقی مناسب به استخدام در آمده و بعد از چند سال کار، به خاطر اختلاف نظری که ميان هيئت نظارت و مدير وجود داشته کنار گذاشته شده است؛ اتفاقی که هر روز در موسسات و نهادهای دولتی و غيردولتی می افتد و واکنش خاصی نيز بر نمی انگيزد. مگر آقای مهدی جامی کيست يا چه کرده است که واکنشی اين چنين در ميان اهل قلم اينترنتی پديد آمده؟ بعد در جست و جوی پاسخ اين سوال، ممکن است به اين تحليل برسند که اين واکنش ها ناشی از تحريکات مدير خلع شده است و دليل ديگری برای آن وجود ندارد. اين تحليل البته اشتباه است…
از هزاران شنونده ی صدای آمريکا، چند نفر با شيوه ی مديريت آن آشنا هستند و اگر مدير اين رسانه، روزی توسط مسئولان آمريکايی عوض شود، چند نفر از اين هزاران شنونده به آن اعتراض خواهند کرد يا در باره ی آن مطلب خواهند نوشت؟ از هزاران شنونده ی بی.بی.سی فارسی، چند نفر با شيوه ی مديريت آن آشنا هستند و اگر مدير اين رسانه، روزی توسط مسئولان انگليسی عوض شود، چند نفر از اين هزاران شنونده به آن اعتراض خواهند کرد يا در باره ی آن مطلب خواهند نوشت؟ تغيير، در هيچ يک از رسانه های فارسی زبانِ وابسته به دولت های خارجی تا کنون واکنشی به اين حد گسترده نداشته است و اين بی دليل نيست…
[ف. م. سخن] | کلیدواژهها:
زمانه و فراز و فرودِ آن
این نخستین بار نیست که مدیر مؤسسهای به هر دلیل تغییر میکند. داوری دربارهی درستی یا نادرستی تصمیم هیأت نظارت رادیو زمانه در صلاحیت من نیست. اما رفتاری را که آنها و یکی دو تن از اشخاص قلم به دست معلومالحال با آقای جامی کردند و میکنند نمیپسندم. به تجربه دریافتهام که در غرب رسم بر این است که وقتی چنین اختلاف سلیقههایی پیش میآید ابتدا به گفت و گو دعوت میکنند، تواناییهای کارمند یا مدیر را برمیشمرند، سپس به مشکلات و اختلافنظرها اشاره میکنند و مهلتی مقرر میکنند و اگر در مهلت مقرر مشکلات برطرف نشود، آنگاه کارمند یا مدیر مؤسسه را از کار برکنار میکنند.
بیش از آن که سرنوشت و آیندهی زمانه در نظرم اهمیت داشته باشد، مهدی جامی و رفتاری که با او دارند برایم مهم است. برخلاف آنچه که میپندارند بود و نبود یک رسانه چندان مهم نیست. خشونت و بازتولید خشونت در رفتار اجتماعی و خانوادگی ماست که اهمیت دارد. ما نمیتوانیم در پوشش و به بهانهی مدرنیته در مناسبات کافکائسک، با عافیتندیشی، از روی نعش هم بگذریم و ادعا کنیم که به خاطر حفظ دستاوردهای یک رسانه، به خاطر انتشار یک کتاب یا یک شماره نشریه تن به خشونت و حذف دیگری دادهایم.
زمانه با مدیریت جامی رسانهای بود نوآور و در جلب همکاری نویسندگان، روزنامهنگاران و روشنفکران، کامیاب بود. مطالبی که در سایت زمانه منتشر میشد متنوع بود و در این میان ادبیات، فرهنگ و فلسفه و فقه از مهمترین موضوعات مورد توجه این رسانه از آغاز تاکنون بوده است. زمانه برای نویسندگان و فرهنگمداران ایران یک فرصت مغتنم به شمار میآمد.
در کنار این فضایل، طبیعی و حتی بدیهیست که کاستیهایی هم وجود داشته باشد. اما باید گفت آرزوی مهدی جامی این بود که خود و «زمانه»اش را در آینهی خرد جمعی ببیند. امروز که دستآورد کار یک نویسنده و روزنامهنگار تأثیرگذار به خطر افتاده است، وقت مناسبی برای نقد کاستیها نیست. آقای جامی چندین بار در آغاز کار زمانه از من دعوت کرد زمانه را نقد کنم. اما کوتاهی کردم. اجازه بدهید امروز که ناکامی او ناکامی من و شکست او شکست من است، بر زخمهامان فقط مرهم بگذاریم. شاید وقتی دیگر بتوانیم خود را در نگاه دوست بازیابیم.
گاهی انسان ناگزیر به انتخاب است. وقتی بازتاب گسترده برکناری مهدی جامی در رسانهها را دیدم، با خود فکر کردم شخصیت مهدی جامی به گونهایست که «زمانه» ی ما را به چالش کشیده است. اکنون آنها که با او همکاری میکردند میتوانند به پرتگاهها و سستیهای شخصیتیشان نظری بیندازند، از خودشان بپرسند که کیستند و کجای زندگی ایستاده اند، از خودشان چه انتظاری دارند و چرا مینویسند.
(از حسين نوش آذر)
[حسين نوش آذر] | کلیدواژهها:
مشکل مهدی جامی است یا رادیو زمانه؟
مقاله روزنامه هلندی سرشار از نارضایتی منتقدین از عملکرد مدیریت رادیو زمانه است و به هیچ وجه اصل پروژه را زیر سوال نبرده اند اما مهدی جامی با زیرکی و انحراف اعتراض به سمت پروژه رادیو زمانه مسیر نارضایتیها را سمت و سوی سیاسی داده است و با فرافکنی آنرا به نوعی طرح ریزی کرده است تا بتواند جمعیتی را در موافقت از عملکرد خود رهبری کند!!
[کلاغ سياه] | کلیدواژهها: